مشخصات کتاب زنان کوچک
نام : | کتاب زنان کوچک | کتابخانۀ کلاسیک |
مولف ، نویسنده : |
لوییزا می الکات |
مترجم : | بدری زارع |
بازنویس:
| مونیکا کالینگ | انتشارات، نشر : | محراب قلم | تعداد صفحات / سایز و مدل : | 112 / جیبی گالینگور | شابک : | 9786004136617 | قیمت پشت جلد : | 80,000 تومان | قیمت با 20 درصد تخفیف : | 64,000 تومان |
|
این کتاب دربردارنده داستانی پیرامون خانواده ای با چهار دختر به نام های مگ، جو، بت و امی است. دخترانی شاد که پدرشان عازم جنگ شده و حالا در کنار مادرشان روزها را سپری می کنند؛ چهار دختر در چهار دنیای متفاوت سیر می کنند، با خواسته ها، رویاها و باورهایی متفاوت، اما همه ی آن ها در کنار یکدیگر رسم زندگی را یاد می گیرند.
هرچند خانواده ی مارچ روزگاری از توان مالی بالایی برخوردار بوده اما دست روزگار آن ها را به جایی رسانده که اکنون وضعیت مالی چندان خوبی ندارند با این وجود سعی می کنند علاوه بر اداره کردن زندگی خودشان، دستگیر نیازمندان باشند. سال نو در پیش است، در حالی که دخترها تصمیمات جدیدی برای سال پیش روی خود دارند و با اشتیاق آماده استقبال از آن هستند.
گزیده ای از کتاب
جو گفت: «عوضش کن.»
مگی گفت: «شاید مامان دلخور شود… به نظر می آید هرچه بیش تر داشته باشی، بیش تر هم می خواهی، این طور نیست؟»
مگی با روحیه ی خوبی به خانه ی مافت ها رسید. آن ها ثروتمند، ولی مهربان بودند. خانه شان شیک و برازنده بود. غذاهایشان عالی بود. دخترهای مافت، بل و آنی، هر آن چه می خواستند، داشتند.
مگی دوست داشت در کالسکه ی مجللی بنشیند و به تئاتر و اپرا برود. او عاشق این بود که هیچ کاری نداشته باشد و فقط خوش بگذراند. هرچقدر بیش تر چیزهای خوشگل و زیبای دختران مافت را می دید، بیش تر آرزوی ثروتمند بودن می کرد.
یک روز بعد از ظهر مافت ها مهمانی کوچکی داشتند. بهترین لباس کتانی مگی کهنه و نخ نما به نظر می رسید. دختران مافت ابریشم پوشیده بودند، ولی نامهربان نبودند.
آنی به مگی کمک کرد شالش را ببندد. بل موهای او را درست کرد. مگی فکر کرد چون فقیر است، آن ها دلشان برای او می سوزد. احساسی سخت آزاردهنده و سنگین وجودش را فراگرفت.
گل هایی به واسطه ی لاری درست قبل از شروع مهمانی رسید؛ و یادداشتی هم از طرف مادر روی آن ها بود. قلب مگی یک بار دیگر روشن شد. او به سرعت دسته گل های کوچکی برای دوستانش درست کرد. لباس کهنه ی او، با گل رزی که روی آن بود، پربها جلوه می کرد.
به مگی در مهمانی خوش گذشت. او بسیار جذاب به نظر می رسید و حسابی تعریف و تمجید شنید. آنی او را مجبور کرد آواز بخواند؛ و کسی در آن میان گفت مگی صدای خوبی دارد.
اما همین که مگی اتفاقی گفتگوی خانم مافت با دوستش را شنید، خوشی اش از بین رفت.
خانم مافت گفت: «فکر می کنم آن پسر شانزده هفده ساله باشد.»
دوستش گفت: «فوق العاده می شد اگر یکی از آن دخترها با آن مرد جوان ازدواج می کرد.»
(داستان های نوجوانان انگلیسی،قرن 20م)