ماجرای زندگی مردی به نام؛ ژان است که بعد از بیست سال دوری از مادر و خواهر خود، در حالی که ازدواج کرده و سرمایهای کسب کرده است به خانه باز میگردد تا مادر و خواهرش را نیز در خوشبختی خود سهیم کند. او بعد از ورود به مهمانخانهای که مادر و خواهرش آن را اداره میکنند متوجه میشود که بعد از گذشت این همه سال، خانوادهاش در لحظه ورود، او را نشناختهاند.
همسرش از او میخواهد که به نزد آنها برود و خیلی راحت و ساده بگوید من آمدم. ژان که در ابتدا همین تصمیم را داشته، بعد از برخورد سرد خانوادهاش، از آن منصرف گشته و به زنش پاسخ میدهد: بله، همین تصمیم را داشتم، اما فکر من پر از تصورات خودم بود. و به من که منتظر پذیرایی گرم و نرمی بودم، در مقابل پولم، فقط آبجو دادند. همین مطلب کلمات را از دهان من سترد و خیال کردم که باید همین جور ادامه بدهم و خود را معرفی نکنم. اما این همین جور ادامه دادن او، فاجعه به بار میآورد و...
چکیده کتاب سوءتفاهم : این کتاب، میتواند یادآور انسانهایی بیگانه باشد. تراژدی که بار دیگر با تصویر کشیدن مرگ ژان پسر خانواده، از دست دادن فرصت را یادآور ما میشود.